مدتی هست که دنبال پاسخ این سوال هستم که کدام تیپ شخصیتی به عنوان Researcher موفقیت بهتری دارد یا عملکرد بهتری خواهد داشت. با دوستانم در این مورد هم چندین بار بحث میکردیم. جالب بود اغلب ما و فکر کنم شماها نیز، بر این باور باشیم که شخصیت های درونگرا برای تحقیق و پژوهش افراد بهتری خواهند بود. دلیلی هم که برای آن می آوریم اغلب اینست که این افراد بیشتر میتوانند تمرکز کنند، بیشتر میتوانند یک جا بشینند و جزییات یک موضوع را بررسی کنند. چند روز پیش بر حسب اتفاق توی جستجوهای مربوط به تهیه یک دوره آموزشی دیگر بودم که به ذهنم اومد جستجویی درباره این موضوع بکنم. به یک سایتی برخوردم. مطالب نسبتا خوبی بود که این جا برای شما قرار میدم. این متن رو آقای Louise Harkness در وبلاگ خود با عنوان can introverts survive in scientific research قرار داده است.
آیا درسته که اغلب دانشمندان و محققین درونگرا هستند؟ بقیه آن ها را محققینی که لباس سفید پوشیده و دائم در فکر هستند و یا در حال جابجا کردن پتری دیش(ظرف های داخل آزمایشگاه) یا سر و کله زدن با معادله یا محیط آزمایشگاه میدانند. جالب است که بداتیم بر عکس این حالت در دنیای تحقیقات وجود دارد یعنی این فضا توسط برونگراها پرشده است.
زمانی که دوران کودکی و نوجوانی خود را طی می کنیم اغلب دنیای تحقیقات را با دانشمندان و محققینی که لباس آزمایشگاه بر تن کرده، موهای آشفته!، عینک های ته استکانی و هیچ کاری جز سر کله زدن با معادلات و وسایل آزمایشگاه ندارند برای ما به تصویر می کشند. اما حقیقت میتواند خلاف این باشد.
به اعتقاد من محققین و دانشمندان درونگرا در حال مرگ هستند و دلیل آن را باید در خواسته های پژوهش های علمی جستجو کرد. قسمت عمده تحقیقات علمی با کمک مالی سازمان ها و ادارات دولتی انجام می شود. حمایت مالی از طرف شرکت های خصوصی یا جمع آوری پول به صورت داوطلبانه از مردم در حوزه های پزشکی و یا مشارکت صنعتی در حوزه مهندسی و داروسازی دیگر انواع کرفتن حمایت مالی برای انجام تخقیقات است. برای اخذ و گرفتن این کمک ها و حمایت های مالی نیاز به مهارت پرزنتیشن و اعتماد به نفس در آن می باشد. به نوعی فروشندگی کار علمی مهم تر از خود تحقیق می شود.
برای گرفتن یک گرنت جمله اول را مطرح می کنیم.
جمله اول: ما به درمان بیماری X نزدیک هستیم و با حمایت مالی که شما می کنید میتوانیم درمان بیماری X را متحول کنیم.
همه محققان میدانند که برای بیماری X قطعا درمانی میتواند وجود داشته باشد اما این کار زمان خاص خودش را لازم دارد. چه بسیار راه حل هایی با نتایج خوب و چه بسیار راه هایی که نهایت به بن بست ختم می شوند، در رسیدن به درمان بیماری X وجود دارد. اگر قرار بود که همه گرنت ها و … به نتایج و ادعا های گفته شده میرسیدند امروز هیچ بیماری وجود نداشت که درباره آن صحبت کنیم و تحقیق کنیم. باتری هایی داشتیم که هیچ وقت عمرشان تمام نمی شد ( این جمله را به نوعی به متنی از شعبانعلی نسبت میدهم که میگوید راهکارها، بیش از آنکه به حل مسئله تمایل داشته باشند، به حفظ مسئله تمایل دارند! چون پس از حل مسئله، جایگاهی ندارند و بقای آنها در معرض تهدید قرار میگیرد.)
ما نمیگوییم که محققین با گفتن جمله اول برای اخذ گرنت دروغ میگویند.شاید جمله دقیق و مناسب به این صورت باشد :
جمله دوم: ما به پتانسیل ماده y در درمان بیماری X پی برده ایم. با کمک مالی شما میتوانیم بفهمیم ماده y با X چگونه تعامل می کند. بر طبق دانشی که تاکنون کسب کرده ایم، ما ممکن است بتوانیم مولکولی را ایجاد کنیم که پتانسیل درمان گروهی از بیماران با شرایط X را داشته باشد.
جمله اول در ژورنال های علمی چندان به کار نمیرود اما در نوشتن گرنت و اخذ کمک های مالی جمله اول مناسب تر است. به عبارتی اغلب تمایل داریم که یافته های تحقیقاتی خود را کامل نشان دهیم و گرد کنیم!
در عصر دیجیتال و رسانه مهم است که محققین، خود را در جامعه جهانی نشان دهند( در دنیای آکادمیک نیز برای ارتقا، این مورد لازم است). بنابراین ما باید یافته های پیچیده خود را با هیجان و شور اشتیاق بتوانیم به جامعه جهانی توضیح دهیم. تعجبی ندارد که فرد درونگرای سنتی مجبور است راهی برای فروشنده تحقیقات علمی (که برونگرا هست) پیدا کند.
استاد راهنمای من انسان ها رو به دسته تقسیم می کند یک سری درونگرا و دیگری برونگرا. درونگراها کمال گرا، تمرکز زیاد روی جزئیات، تمرکز روی کاری که به آن ها سپرده شده است دارند. برای این افراد سخت است که تحقیقات خود را به شیوه ای ساده توضیح دهند. در حالی که برونگراها جفت پا!! وارد میدان می شوند و تمایل به ریسک کردن دارند و این کار را می کنند. آن ها افرادی هستند که میدادند چگونه کارشان را با روشی هیچان انگیز ارائه کنند. من نمیخواهم بگویم درونگراها، محققین بهتری هستند بلکه روش متفاوتی در مواجه با مسئله دارند.
من یک درونگرا هستم و همیشه بوده ام. قبل از این که از ایده ام، کارم و نظرم مطمئن نشوم چیزی را متعهد نمی شوم. این یک امتیاز منفی در ریسرچ و تحقیقات میتواند باشد چرا که باید پیوسته کارها و نتایج موقت را با استاد راهنما، همکاران و جامعه تحقیقاتی بزرگتر و عموم در میان گذاشت تا بتوانیم مخاطب مورد نظرمان را قانع کنیم که تقریبا درمانی برای بیماری X پیدا کرده ایم!!
مهم است که محققین نسبت به یافته هایش هیجان داشته باشند. باید مثل یک فروشنده، که میخواهد مشتری خود را ترغیب به خرید کند، رفتار کند. در درونگراها این ویژگی به طور ذاتی وجود ندارد. اگر چه آن ها علاقمند هستند که بیاموزند. این افراد حتی بعد از گرفتن یک جایزه ( حتی به خاطر کشف علمی) هیجان اندکی دارند آن هم با احتیاط زیاد و برنامه ریزی دقیق در جهت گام های بعدی. در حالی که برونگراها به طور فعالانه این جایزه را دنبال می کنند و بعد از رسیدن به این جایزه به دنیال دستاورد و جایزه بزرگتر هستند.
اکثریت محققین به دنبال آن هستند که در حیطه خاصی متخصص شوند و آن فیلد را ادامه دهند. این فیلد را رشد و توسعه می دهند اما نوآوری زیربنایی که بتواند کار را متحول کند، در همان حد اولیه باقی می ماند. این یعنی که همان کار باید بارها و بارها ارائه شود. یک فرد درونگرا با یافته جدید هیجان زده میشود اما نمی تواند به طور پیوسته این هیجان fake را به مخاطبش القا کند.
این موضوع برای نوشتن گرنت نیز وجود دارد. گرنت ها معمولا 1 تا 3 سال طول می کشند یا خوش شانس باشیم 5 سال. این تعداد سال یعنی محقق نیاز دارد که به طور پیوسته بقای زندگی کاریش را با همان نتایج اولیه تضمین کند. بگونه ای داستانی هیجان انگیز برای نتایج کار خود بسازد. به طریقی اعلام کند که تحقیقات او موفق بوده است و به زودی درمان جدید پیدا می شود و تولید درآمد می کند. اگر چه که همه ما میدانیم با گذشت زمان او سرانجام موفق خواهدشد اما باید بتواند قبل از تمام شدن یک گرنت، گرنت دیگر پیدا کند. برای نوشتن گرنت جدید باید از همان نتایج اولیه به طور پیوسته استفاده کند. با توجه به این که درونگراها به عنوان افرادی شناخته میشوند که توجه زیادی به جزییات دارند و و روی وظایف خود زیاد متمرکز می شوند و زمان زیادی به تفکر روی یافته های خود میگذارند بنابراین در سیکل سریع نوشتن گرنت که نیاز به داده های ضرروی دارد با مشکل روبرو میشوند. در مقابل، برونگراها که ریسک پذیرتر هستند و چند ایده را به طور همزمان بررسی می کنند ممکن است بتوانند نکته یا نتیجه ای طلایی برای درخواست گرنت همان سال استفاده کنند.
من نمیتوانم بگویم کدام روش یا کدام شخصیت برای حوزه علمی و تحقیقات مناسب است. خیلی از کشف های علمی با یک حدس یا خطای آزمایش یا یک حرکت ناگهانی رخ داده و تعداد دیگری نیز با تفکر عمیق توسط درونگراها صورت گرفته است.
بنابراین آیا یک درونگرا میتواند در دنیای تحقیقات، خود را زنده نگه دارد؟ شاید بهتر باشد پاسخ این سوال را بدهیم که بهترین راه برای انجام یک تحقیق علمی چیست؟ من به عنوان یک درونگرا معتقدم هر دو تیپ شخصیتی لازم است. درونگراها زمان زیادی به تفکر بر یافته هایشان و روی برنامه ریزی دقیق برای گام های بعدی اختصاص می دهند این در حالیست که برونگراها آماده هستند که جفت پا و مانند یک فروشنده و بیزنس من فاند و حمایت مالی را جذب کنند.
نویسنده این روزنوشته: G-APLAND
امروز دیگه تحقیقات توسط یک تیم انجام میشه
چون انقدر علم جلو رفته ک یک نفر نمیتونه به تنهایی علم رو جلو ببره (دیگه دورانی که با افتادن یک سیب به یک قانون بزرگ پی ببریم تموم شده)
توی اخبار هم مدام میشنویم: تیم تحقیقاتی دانشگاه… به سرپرستی دکتر….
اگه خودم یک research manager باشم و بخوام یک تیم تحقیقاتی تشکیل بدم، بیشتر درونگرا انتخاب می کنم چون بحث تبلیغات با یک نفر برونگرا هم پیش میره اما عمق کار باید با درونگراها انجام بشه
جدای از این چیزی که در این مقاله گفته شده شاید مهم ترین امتیاز یک برونگرا در کار تحقیقاتی که بهش اشاره نشده برخورد با مسائل بسیار بیشتر نسبت به درونگرا ها و توانایی out of box فکر کردن بیشتر هست.
به نظر من out of box فکر کردن به درونگرایی و برونگرایی ارتباطی ندارد و این مسئله شاید بتوان به همان N یا S بودن ربط داد. از طرفی در مورد این که دوران افتادن سیب گذشته است هم درست است تقریبا کشف های بزرگی قرار نیست رخ بدهد. اما هنوز هم خیلی از نوآوری ها با تفکر عمیق به وجود نیامده اند. هنوز هم نوآوری های زیادی هستند که با حدس و گمان و یا یک اتفاق رخ می دهند.
از طرفی در مورد تیم تحقیقاتی کاملا بحث درست است اما من صحبتم بر سر این است که با توجه شرایط جامعه ای که در ان زندگی می کنیم یک فرد درونگرا باید به نکات اشاره شده توجه داشته باشد و حداقل گوشه ذهنی به این مطالب داشته باشد به هر حال تا آخر که این فرد نمی تواند در همان سطح باقی بماند. باید ا زآن لایه در بیاید کما این که این اتفاق هم با گذر زمان صورت میگیرد.
به نطر من کل موضوع مصداق خوبی از راهکارها، بیش از آنکه به حل مسئله تمایل داشته باشند، به حفظ مسئله تمایل دارند! هست/ پژوهشگر ها چون بایستی برای بقای خودشون تلاش کنن و می کنن در نتیجه مجبورن یا مسئله رو حفط کنن یا مسئله جدید تعریف کنن یا مسئله رو گسترش بدن که اینحاست که یه نفر با صرف تمرکز به حل مسئله و مشکل نمی تونه بقای خودش رو به خوبی حفظ کنه این چیزی هست که من از متن فهمیدم